1.

آيا به نظر شما منطقي است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) امت را پس از خود، بدون سرپرست واگذارند؟

پاسخ

      آيا به نظر شما اين غير منطقي نيست كه مدير يك مدرسه غير انتفاعي يا مدير يك كارخانه كه براي مدرسه اش يا كارخانه اش زحمات زيادي متحمل شده ، برنامه ريزي كرده و سرمايه گذاري نموده، در هنگام ترك مدرسه يا كارخانه و رفتن به مسافرت راجع به مديريت آنجا بعد از خود چيزي نگويد و هيچ سفارشي نكند و كاركنان و كارگران را به حال خود رها كند و برود؟!
 

      آيا اين غير منطقي است كه مدير يك مدرسه يا يك كارخانه طوري برنامه ريزي نمايد كه بعد از رفتن او هيچ مشكلي براي كاركنان و كارگران و دانش آموزان و نظام موجود در آن جوامع پيش نيايد؟
 

      مدير يك مدرسه يا يك كارخانه به خوبي مي داند: براي جلو گيري از انحرافات احتمالي، تصميم گيري هاي ضروري ، سياست گذاري و هدايت جمعي كاركنان وكارگران مدرسه يا كارخانه بايـد كسي را انتــخاب كنـد كه پاسخ گو باشــد و از هـرج ومـرج جــلو گيري نمـايد و نظـم محيـط را برقرار دارد.
 

      يك مدير دانا از قبل برنامه ريزي مي كند و به دنبال شخصي صالح وشايسته« كه به قوانين ومقررات مجموعه آشنا باشد» مي گردد و به جاي خود مي گمارد. زيرا رها كردن كارخانه يا مدرسه بدون سرپرست و جانشين مناسب براي مدير، كاري غير منطقي است.
 

      پيامبر هم به طور منطقي مي بايست براي جامعه بعد از خود ، فكر« جانشيني صالح ، شايسته و آگاه به مقررات» باشد تا از بروز اختلافات ، هرج و مرج و بي نظمي جلو گيري نمايد و پاسخ گوي جامعه در موارد جديد باشد. آري ، رها سازي جامعه بدون سرپرست شايسته، كاري خلاف عقل و منطق است و پيامبر ، كار غير منطقي و غير عقلايي نمي كند .
 

      اين شيوه منطقي وعقلايي در زمان حيات پيامبر نمونه هاي تاريخي مختلفي دارد. مثلا وقتي پيامبر براي غزوه اي از مدينه بيرون مي رفتند، كسي را براي جانشيني خودشان در مدينه انتخاب مي كردند و به سرپرستي مردم مي گماردند. اين جاي بسي تعجب است از گروهـي كه خـود را پيـرو سنـت پيــامـبر مي نامند و از پذيرفتن اين سنت پيامبر بعد از وفات ايشان امتناع مي ورزند!
 

      بنابراين و با توجه به ذكر مثال هاي ياد شده در زندگي افراد عادي و سنت جاري پيامبر در حيات شريفشان، اين غير منطقي است كه پيامبر خاتم از دنيا بروند و امت خود را بدون انتخاب جانشين و برگزيدن سرپرست براي آنها، تا قيامت رها كنند و به حال خود واگذارند!

2. اگر انتخاب امام به عهده ی ما بود چه اتفاقی می افتاد و چه عوارضی داشت؟

پاسخ

      از آنجاییکه این انتخاب ( انتخاب امام) بر عهده ی ما نیست، تصور اینکه« اگر بر عهدة ما بود چه می شد؟ » بسیار مشکل است. ولی برای درک بهتر مسأله می توان به مواردی رجوع کنیم که انتخاب آنها بر عهدة خود انسان گذاشته شده است . از جمله موارد و اشخاصی که انتخاب آن به عهدة انسان است انتخاب همسر می باشد. حال بیایید بررسی کنیم که وقتی ما تصمیم به ازدواج می گیریم. برای انتخاب همسر مناسب چه می کنیم؟ بدیهی است که هر شخصی برای انتخاب صحیح بعد از گفتگوها و تبادل نظرها و توافقات و آگاهی از مشخصات و اعتقادات طرف مقابل شروع به یک سری تحقیقات جامع برای شناخت کامل همسر آیندة خود می نماید. در تمامی مدت این تحقیق خانواده بر جامعه با انسان همسو می شود. و سعی دارد تا با اطلاعاتی که عرضه می کند، کمک کند تا این زندگی جدید بر اساس انتخابی صحیح آغاز شود. ولی بعد از طی تمامی این مراحل آیا کسی می تواند اطمینان کامل از صحت این انتخاب داشته باشد؟ مراجعه به آمار طلاق در سطح جامعه نشان می دهد که تعداد زیادی از این انتخاب ها نادرست بوده است. اینکه علت این طلاقها چه بوده برای ما مهم نیست، بلکه مسأله مهم این است که در انتخابی که به عهده ی ما گذاشته شده چه نتیجه ای عاید ما شده است.
 

      به همین دلیل است که ما در بین اکثریت نزدیک به اتفاق خانواده ها می بینیم که بعد از تمامی تحقیقها و تلاشی که برای انتخاب صحیح دارند، در پایان، خود و زندگی خود را به خدا سپرده، و با توکل بر خدا از او می خواهند که این انتخاب را تأیید نموده و آنها را در زندگی یاری دهد، تا خوشبخت و سعادتمند شوند و در آخر اگر بفهمند که این انتخاب مورد تأیید پروردگار نمی باشد هر چقدر هم که به طرف مقابل علاقمند باشند از این ازدواج منصرف می شوند. تمامی این مسائل و مشکلات نشان از عجز ما در انتخابی مناسب دارد.
 

      از موارد دیگری که انتخاب آن در زندگی به ما سپرده شده، انتخاب دوست و شریک است. با تمام وقتی که ما در انتخاب دوست و یا شریک داریم، هیچ گاه نمی توانیم از نتیجه ی این دوستی یا شراکت اطمینان داشته باشیم. این همه مواردی که از کلاهبرداریها در بین شرکاء شنیده می شود و یا اختلافهایی که بین شرکاء و یا بین دوستان بوجود می آید و یا مواردی که دوستی با اِغفال دوست دیگر، زندگی او را به ورطه هایی چون ورشکستگی، اعتیاد و ... می کشاند و مسائل دیگری که هر روزه در جامعه شاهد آنیم، همگی نشانگر عدم توانایی انسان در انتخاب دوست و شریک است.
 

      البته باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که تمامی انتخابهایی که بر عهدة ما گذاشته شده، انتخابهایی است که تنها برای خود می کنیم( یا نهایت برای چند نفر) یعنی من دوست، شریک و یا همسر را برای خودم انتخاب می کنم و در این انتخاب اینقدر عاجز هستم، حال چگونه انتظار داریم که بتوانیم در انتخاب رهبر و امامی که از طرفی قرار است سرپرستی جامعة جهانی را بر عهده داشته باشد. از طرف دیگر به مسائل مربوط به دنیا و آخرت ما رسیدگی کند، بر این همه عجز و ناتوانی خویش چیره شده و انتخاب صحیحی داشته باشیم؟
 

      در نهایت، با توجه به تمامی این مسائل بدیهی است که تنها کسی می تواند این انتخاب را   بهترین و صحیح ترین صورت برای ما داشته باشد، که هم شناخت کاملی از انسانها و نیازهای آنان داشته باشد، هم راه سعادت دنیا و آخرت انسان را بشناسد. ونیز هیچ نوع عجز و ناتوانی و یا انتخاب ناصحیح را نتوان به او نسبت داد.
 

آیا این صفت را در کسی جز ذات مقدس پروردگار می توان یافت؟ آیا این انتخاب را کسی جز پروردگار می تواند به شایسته ترین صورت انجام دهد؟
 

پس در نهایت ما قدرت انتخاب امام و رهبری که تضمین دنیا و آخرت ما را کند نداریم و تنها کسی که می تواند چنین انتخابی کند خداوند است.
 

3.چرا حضرت علی- علیه السلام- با خلفاء همکاری کردند؟

پاسخ

      همکاری های دلسوزانه ی امیرالمؤمنین- علیه السلام- در امور خلفاء برای رعایت مصالح امت اسلام و حفظ دین از نابودی کامل بوده است.
 

      فرض کنید، بچه ای را از دست مادرش ربوده اند و به نامادری سپرده اند، چنانچه او با تمام محبت و عشق مادری به او مهر ورزیده، مادر از اینکه بچه اش را از او جدا کرده اند، ناراحتی و دلتنگی می کند، ولی از دور مراقب اوست تا به او گزندی نرسد او را در حال ناراحتی نبیند. زیرا آن محبت، میان مادر و فرزند جریان دارد.
 

گاهی بچه ها دچار دل درد و ناراحتی می شوند و نامادری برای کمک درمان مریضی بچه، به مادرش رجوع می کند. مادر هم با تمام جانش برای بهبودی بچه اش با آنها همکاری می کند تا فرزندش در کمال سلامتی و شادابی رشد کند و بزرگ شود. این همکاری مادر با نامادری دلیل بر تأئید ناماری نیست. همچنین این همکاری را نمی شود تشویق عمل دزدی دانست امیرالمؤمنین- علیه السلام- به جهت رسالتی که از جانب خدای متعال بردوش داشت، نوع و شیوه ی خاصی از ارتباط و برخورد با خلفاء را بر طبق وظیفه شان در پیش گرفتند، در حالیکه هیچ گاه از اقامه ی حق خود، خودداری نورزیدند. خلفاء بر اساس نیازشان و عدم رسوایی به علت جهلشان در شناخت اسلام و حکومت داری، مراجعاتی به امیرالمؤمنین- علیه السلام- داشتند. بنا بر تحقیق در هفت مورد به مشورت پرداخته، دو مورد آن نظامی مربوط به فتح ایوان و بیت المقدس، سه مورد آن مالی و دو مورد آن مبدأ تاریخ اسلام و حدّ شارب الخمر است.
 

      همکاری امیرالمؤمنین- علیه السلا م- با خلفاء( نه تنها دوستی با خلفاء نیست ) بلکه به منظور جلوگیری از بازگشت مردم به عصر بت پرستی و جاهلیت، دفاع از کیان سرزمین وحی و حفظ جان اهل بیت- علیهم السلام- در مقابل توطئه های داخلی بود.
 

      در واقع همکاری امیرالمؤمنین- علیه السلام- با خلفاء دلیل بر تأئید آنها نیست، بلکه برای هدایت و آرامش مردم ستم دیده جامعه بود. تا اینکه مردم به دوران جاهلیت بازگشته نگفته دین نو پای اسلام مانند فرزندی بود که از مادرش که امیرالمؤمنین بوده باشد ربودند و دلسوزی و همکاری امیرالمؤمنین- علیه السلام- با خلفاء به جهت حفظ جان این فرزند بود ایشان صبر را پیشه کردند تا دین اسلام حفظ شود همواره برقرار بماند.


http://www.kanoon-ansar.ir