پرسش و پاسخ
مقدمه:
طبق روايات صحيحي كه در منابع فريقين (شيعه و اهل سنت) وارد شده، سؤال از اصول عقائد در قبر و قيامت يكي از مسائل مسلم است که فرشتگان مقرب الهي كه به آنها «نكير و منكر» گفته مي شود، از ميت سؤال خواهند كرد.
«امامت» نيز از نگاه علماي شيعه و اهل سنت يكي از اصول اصلي عقايد است و اين مطلب را در مقاله جدا گانه ثابت كرده ايم، محققان ارجمند ميتوانند اين مقاله را در آدرس ذيل مطالعه فرمايند:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=17972
بر حسب رواياتي كه در منابع شيعه و اهل سنت وجود دارد، از ميتي كه به عالم آخرت پا گذاشته در كنار ساير عقايد، از ولايت و امامت اميرمؤمنان و ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز سؤال ميشود.
اما جديداً از سوي برخي شبكههاي وهابي اين مسأله مورد انكار قرار گرفته است؛ نه تنها آنها بر انكار اين مطلب اكتفا نكرده، بلكه در يك ادعاي بي اساس خود از علماي شيعه و مراجع عظيم القدر درخواست نموده كه اگر اين مطلب واقعيت دارد، روايات صحيح شيعه را نشان دهند.
البته قابل ذكر است كه اين شبكه قبلا نيز در باره اثبات امامت ائمه طاهرين عليهم السلام نيز چنين شبههاي را مطرح كرده بودند كه محققان و اساتيد مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام به جاي يك روايت، چهل روايت صحيح از كتابهاي شيعه و اهل سنت را در جواب آنها آماده كردند و از شبكه مباركه ولايت نيز نشان دادند و تفصيل آن را در يك مقاله طولاني روي سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گذاشته اند كه خوانندگان محترم ميتوانند اين روايات را در آدرس ذيل مطالعه فرمايند.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=19455
كارنشناسان اين شبكه وهابي، از رسوايي قبلي درس عبرت نگرفته و دست به شبهه افكني جديدي زدند و رسوايي ديگري را در پرونده خود رقم زده و عناد و دشمني دروني خود را با اميرمؤمنان و ائمه عليهم السلام بيش از پيش به نمايش گذاشتند.
اكنون در اين مقاله «سؤال از ولايت اميرمؤمنان و ائمه طاهرين عليهم السلام در عالم ديگر » را از ديدگاه روايات صحيح شيعه و اهل سنت و اعترافات علماي آنها در ضمن چند فصل به اثبات ميرسانيم.
اما در ابتدا كلام علماي اهل سنت را در مورد اصل سؤال قبر مطرح ميكنيم : كلام علماي اهل سنت درباره سؤال در قبر و تلقين ميت به عقائد اسلامي
قبل از نقل روايات، سخنان برخي از علماي اهل سنت را درباره سؤال از ميت در عالم قبر و قيامت، متذكر ميشويم: 1. ابن تيميه (متوفاي728هـ)
ابن تيميه، بنيان گذار مذهب وهابيت تصريح ميكند كه سؤال و امتحان ميت در قبر يك امر ثابت و قطعي است و تلقين ميت او را در مواقف سؤال، ياري ميكند:
وقد ثبت ان المقبور يسأل ويمتحن وأنه يؤمر بالدعاء له فلهذا قيل ان التلقين ينفعه فان الميت يسمع النداء كما ثبت فى الصحيح عن النبى صلى الله عليه وسلم أنه قال « انه ليسمع قرع نعالهم» وأنه قال «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» وأنه أمرنا بالسلام على الموتى فقال «ما من رجل يمر بقبر الرجل كان يعرفه فى الدنيا فيسلم عليه الا رد الله روحه حتى يرد عليه السلام» والله أعلم .
ثابت شده است كه شخصي كه در قبر قرار گرفته، مورد سؤال واقع شده و امتحان ميشود وبايد براي او دعا كرد. از اين جهت گفته شده است كه تلقين به ميت منفعت دارد؛ چرا كه ميت نداء را ميشنود؛ همانگونه كه در روايت صحيح از رسول خدا صلي عليه وسلم نقل شده كه فرمود: ميت صداي نعلين بازماندگان را ميشنود ....
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 24، ص 297، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية. ابن تيميه: تلقين ميت از سيره صحابه و امر مباح است:
ابن تيميه در پاسخ به استفتاء، گفته است: تلقين ميت سيره گروهي از صحابه است و احمد بن حنبل نيز آن را اجازه داده و در پايان ميگويد: قول به اباحه تلقين، ميانه ترين اقوال است:
وسئل رحمه الله
هل يجب تلقين الميت بعد دفنه أم لا وهل القراءة تصل إلى الميت
فأجاب تلقينه بعد موته ليس واجبا بالإجماع ولا كان من عمل المسلمين المشهور بينهم على عهد النبى وخلفائه بل ذلك مأثور عن طائفة من الصحابة كأبى أمامة وواثلة بن الأسقع
فمن الأئمة من رخص فيه كالإمام أحمد وقد استحبه طائفة من أصحابه وأصحاب الشافعى ومن العلماء من يكرهه لاعتقاده أنه بدعة فالأقوال فيه ثلاثة الاستحباب والكراهة والإباحة وهذا أعدل الأقوال.
از ابن تيميه استفتاء شده است كه آيا تلقين ميت بعد از دفن واجب است يانه؟ و آيا ثواب قرائت قرآن به او ميرسد يانه؟
جواب: تلقين ميت بعد از مردن واجب نيست نه اجماعي در اين باره است و نه عمل مشهور مسلمانان در زمان رسول خدا و خلفاي آن حضرت؛ بلكه مأثور از گروه صحابه است همانند: ابي امامه، واثلة بن اسقع.
از پيشواياني كه تلقين را اجازه داده امام احمد است. گروهي از اصحاب او وشافعي تلقين را مستحب دانسته و برخي از علماء آن را مكروه ميدانند؛ به اعتقاد اين كه بدعت است؛ پس در اين باره سه قول است: استحباب، كراهت و اباحه و اين قول ميانه رو ترين اقوال است.
كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في الفقه ج 24 ، ص 297 2. ابو حامد غزالي (متوفاي505هـ)
غزالي پس از نقل رواياتي كه ميگويند: ميت در عالم قبر محتاج دعا و هديه ثواب از سوي بازماندگان است و مانند غريقي است كه بايد نجات پيدا كند، ميگويد:
ومن هذا يستحب تلقين الميت بعد الدفن والدعاء له.
قال سعيد بن عبد الله الأزدى شهدت أبا أمامة الباهلى وهو في النزع فقال يا سعيد إذا مت فاصنعوا بى كما أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال إذا مات أحدكم فسويتم عليه التراب فليقم أحدكم على رأس قبره ثم يقول يا فلان ابن فلانة فإنه يسمع ولا يجيب ثم ليقل يا فلان ابن فلانة الثانية فإنه يستوى قاعدا ثم ليقل يا فلان ابن فلانة الثالثة فإنه يقول أرشدنا يرحمك الله ولكن لا تسمعون فيقول له اذكر ما خرجت عليه من الدنيا شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأنك رضيت بالله ربا وبالإسلام دينا وبمحمد صلى الله عليه وسلم نبيا وبالقرآن إماما فإن منكرا ونكيرا يتأخر كل واحد منهما فيقول انطلق بنا ما يقعدنا عند هذا وقد لقن حجته.
از اين جهت مستحب است كه بعد از دفن به ميت تلقين شود و برايش دعا شود.
سعيد بن عبد الله ازدي ميگويد: من شاهد بودم كه ابي امامه باهلي در حال جان دادن بود گفت: اي سعيد! وقتي من مردم، همان دستور رسول خدا را در باره من انجام دهيد كه فرمود: زمانيكه يكي از شما بميرد، و خاك روي قبر او ريختيد، بايد يكي بر بالاي قبرش بماند و بگويد: يا فلان ابن فلانة. او صداي شما را ميشنود ولي نمي تواند جواب دهد. سه مرتبه اين ندا را تكرار كنيد در مرتبه سوم او مينشيند و ميگويد: مرا ارشاد كن خداوند تو را رحمت كند ولي شما سخن او را نمي شنويد.
براي ميت بگوييد: به ياد بياور آنچه را كه از دنيا با آن خارج شدي كه عبارت است از شهادت به وحدانيت خداوند و اين كه محمد رسول خدا است و اين كه تو راضي هستي كه خداوند پروردگار تو و اسلام دين تو، و محمد پيامبرت، قرآن امام تو است.
وقتي اينها را تلقين كنيد، منكير و نكير يكديگر خود را عقب ميكشاند و ميگويند: بيا برويم او را تلقين حجت كردند.
الغزالي، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاى505هـ، إحياء علوم الدين، ج 4، ص 492، ناشر: دار االمعرفة – بيروت. 3. نووي (متوفاي676هـ)
نووي نيز فصلي را در باره باز كرده و مينويسد:
فصل وأما تلقين الميت بعد الدفن فقد قال جماعة كثيرون من أصحابنا باستحبابه وممن نص على استحبابه القاضي حسين في تعليقه وصاحبه أبو سعد المتولي في كتابه التتمة والشيخ الإمام الزاهد أبو الفتح نصر بن إبراهيم بن نصر المقدسي والإمام أبو القاسم الرافعي وغيرهم ....
تلقين ميت بعد از دفن را جماعت بسياري از اصحاب ما قائل به استحباب آن هستند. از جمله كسانيكه به استحاب آن تصريح دارند، قاضي حسين در تعليقه، ابو سعيد در كتاب تتمه، شيخ ابو الفتح نصر بن ابراهيم بن نصر مقدسي، امام رافعي و غير از آنها هستند.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، الأذكار المنتخبة من كلام سيد الأبرار، ج 1، ص 129، دار النشر: دار الكتب العربي - بيروت - 1404هـ - 1984م.
نتيجه:
سخنان علماي اهل سنت در اين باره فراوان است به همين مقدار بسنده ميكنيم و نتيجه اين است كه تلقين ميت از ديدگاه علماي اهل سنت يك امر مطلوب و مستحب است. فصل اول؛ سؤال از امامت در عالم پس از مرگ در كتب اهل سنت
در منابع اهل سنت نيز روايات متعدد آمده است كه در قيامت از ولايت اميرمؤمنان و ائمه طاهرين عليهم السلام و نيز از خلفاي اهل سنت سؤال ميشود. روايات سؤال در قبر از منابع اهل سنت
سه دسته از روايات اهل سنت را در اين قسمت بيان ميكنيم:
ا. ولايت علي عليه السلام از در عالم بعد از مرگ، سؤال ميشود.
ب. برخي از مردگان بعد از مردن، به اسامي خلفاي اهل سنت اقرار كرده و شهادت داده اند.
ج: از ولايت علي در قبر سؤال ميشود. الف: روايات سؤال از ولايت علي (ع) در قيامت
اين روايات ذيل آيه 24 سوره صافات: «وقفوهم إنهم مسؤولون»، در منابع اهل سنت آمده است. روايت اول: ابو سعيد خدري از رسول خدا (ص) با سند معتبر:
حاكم حسكاني از علماي حديث اهل سنت، روايت معتبري را از ابو سعيد خدري صحابه جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه در قيامت از ولايت اميرمؤمنان عليه السلام سؤال ميشود:
788 - حدثنا أبو عبد الرحمان السلمي إملاءا ، أخبرنا محمد بن محمد بن يعقوب الحافظ ، حدثنا أبو عبد الله (الحسين بن محمد) ابن عفير ، حدثنا أحمد ، حدثنا عبد الحميد ، حدثنا قيس ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم في قوله (تعالى): «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال : عن ولاية علي بن أبي طالب .
ابو سعيد خدري ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله در ذيل آيه «وقفوهم انهم مسؤلون» فرمود: از ولايت علي عليه السلام سؤال ميشود.
الحاكم الحسكاني، عبيد الله بن محمد الحنفي النيسابوري (ق 5هـ) ، شواهد التنزيل، ج 2 ، ص 162، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة، الطبعة: الأولى، 1411 - 1990 م. بررسي سند اول روايت: 1. مولف كتاب حاكم حسكاني :
ممكن است در ذهن برخي اين سؤال خلق شود كه حاكم حسكاني از نظر علماي رجال اهل سنت شايد ضعيف باشد و يا عده اي ممكن است از اين ناحيه به رواياتي كه از ايشان ذكر ميكنيم، انتقاد وارد سازد، لازم است كه ابتدا، حاكم حسكاني را معرفي كرده و ديدگاه بزرگان آنها را در باره ايشان در معرض ديد خوانندگان گرامي قرار دهيم.
ذهبي از علماء و صاحب نظر در علم رجال اهل سنت و ديدگاه او فصل الخطاب در ميان محققان و پژوهشگران است.
ايشان در كتاب «سير اعلام النبلاء» وي را با وصف «الامام؛ يعني پيشوا، المحدث؛ يعني راوي حديث، البارع؛ يعني با تقوا، الحاكم؛ يعني كسي كه تمام روايات را حفظ است» توصيف كرده است:
الحسكاني، الإمام المحدث البارع القاضي أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفي الحاكم ويعرف أيضا بابن الحذاء من ذرية الأمير الذي افتتح خراسان عبدالله بن عامر بن كريز ...
و در پايان نيز ميگويد:
اختص بصحبة أبي بكر بن الحارث النحوي ولازمه وأخذ أيضا عن الحافظ أحمد بن علي بن منجويه وتفقه بالقاضي صاعد بن محمد وصنف وجمع وعني بهذا الشأن.
... هميشه همراه ابو بكر بن حارث نحوي بود و از حافظ احمد بن علي بن منجويه روايت ميگرفت ... و كتاب تصنيف كرد و روايات را جمع آوري كرد و در اين ريشته عنايت داشت.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 268، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
ذهبي در كتاب «تذكرة الحفاظ »، ايشان را به « الحافظ، كسي كه صد هزار روايت را حفظ باشد، شيخ متقن؛ مورد اطمينان، ذو عناية تامة بعلم الحديث؛ داراي عنايت ويژه به علم روايت، عالي الاسناد؛ يعني رواياتش سند عالي دارد» توصيف كرده است:
1032 الحسكانى القاضى المحدث أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسكان القرشي العامري النيسابوري الحنفي الحاكم ويعرف بابن الحذاء الحافظ شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث وهو من ذرية الأمير عبد الله بن عامر بن كريز الذي افتتح خراسان زمن عثمان وكان معمرا عالي الإسناد صنف في الأبواب وجمع وحدث عن جده أحمد وعن أبي الحسن العلوي وأبي عبد الله الحاكم وأبي طاهر بن محمش وعبد الله بن يوسف الأصبهاني وأبى الحسن بن عبدان وابن فجويه الدينوري وأبى الحسن على بن السقاء وأبي عبد الله بن باكويه وخلق وينزل إلى أبي سعيد الكنجرودي ونحوه اختص بصحبة أبي بكر بن الحارث الأصبهاني النحوي وأخذ عنه وأخذ أيضا عن الحافظ أحمد بن علي بن منجويه وتفقه على القاضى أبي العلاء صاعد بن محمد وما زال يسمع ويجمع ويفيد.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1200، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.
ابو الوفاء قرشي نيز در كتاب «الجواهر المضية في طبقات الحنفية»، ايشان را در ضمن معرفي پسرش «محمد بن عبيد الله بن عبد الله» به «حافظ وقته لاصحاب ابي حنيفة» توصيف كرده است.
261 محمد بن عبيد الله بن عبد الله بن أحمد الحسكاني الحاكم أبو علي الحذاء سمع الحديث من أبيه وجده وقرأ عليه من تصانيف والده وغير ذلك ذكره الفارسي فى سياقه وقال من بيت الحديث والرواية وكان أبوه الحاكم أبو القاسم حافظ وقته لأصحاب أبي حنيفة وجده أبو محمد وأعظهم وتقدما مات سنة أربع وخمس مائة رحمهم الله تعالى
القرشي الحنفي، أبو محمد عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء (متوفاى775هـ) ، الجواهر المضية في طبقات الحنفية ، ج 2، ص 88، ناشر : مير محمد كتب خانه – كراتشي
از اين جمله فهميده ميشود که او از نظر فقهي پيرو ابوحنيفه بوده است؛ چنانچه تقي الدين صيرفيني در كتاب «المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور»، به اين مسأله تصريح کرده است:
982 أبو القاسم الحسكاني الحذاء، عبيد الله بن عبد الله بن أحمد بن أحمد بن محمد بن حسكان أبو القاسم الحذاء الحافظ المتقن من أصحاب أبي حنيفة فاضل مسن من بيت العلم والوعظ والحديث
عبيد الله بن ... حافظ، استوار، از اصحاب ابو حنيفه، انسان فاضل و از خانه علم و موعظه و نصيحت است.
الصيرفيني، تقي الدين أبو إسحاق إبراهيم بن محمد (متوفاي641هـ) ، المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور ، ج 1، ص 324، تحقيق : خالد حيدر، دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر التوزيع - بيروت - 1414هـ 2. أبو عبد الرحمان السلمي:
ابو يعلي قزويني در كتابش به توثيق اين راوي تصريح ميكند:
( 772 ) أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى السلمي الازدي حفيد إسماعيل بن نجيد السلمي ثقة متفق عليه من الزهاد له.
ابو عبد الرحمن ... ثقه است و همه بر صحتش اجماع دارند و از جمله زاهدان بوده است.
الخليلي القزويني، الخليل بن عبد الله بن أحمد أبو يعلى (متوفاي446هـ)، الإرشاد في معرفة علماء الحديث، ج 3 ، ص 860،تحقيق : د. محمد سعيد عمر إدريس، دار النشر: مكتبة الرشد – الرياض، الطبعة : الأولى1409
جمال الدين اتابكي در كتابش، وي را به بالاترين اوصاف، «حافظ الكبير، شيخ شيوخ الدنيا في زمانه» توصيف كرده و او را مرجع علوم ميداند:
وفيها توفي محمد بن الحسين بن محمد بن موسى أبو عبد الرحمن السلمي النيسابوري الحافظ الكبير شيخ شيوخ الدنيا في زمانه طاف الدنيا شرقا وغربا ولقي الشيوخ الأبدال وإليه المرجع في علوم الحقائق والسير وغيرها وله المصنفات الحسان.
الأتابكي، جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن تغري بردى (متوفاى874هـ)، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ج 4، ص 256، ناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي – مصر.
علي بن الحسن بن هبة الله در كتاب «اربعون حديث» خود ميگويد: بسياري از علماء، كتاب اربعين نوشته اند كه آثار شان مقتداي آيندگان است:
... وكل منهم لم يأل في طلب الأجر ، ولم يقتصر في اقتناء الثواب والأجر ، وسمى كل واحد منهم كتابة بكتاب الأربعين ، فرحمة الله ورضوانه عليهم أجمعين ، كما نشروا الدين ، وأظهروا الحق المبين ، وفيهم لمن بعدهم أسوة ، وهم لمن اقتفى آثارهم القدوة :
7 - وأبو الخير يزيد بن رفاعة الهاشمي .
8 - وأبو عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي .
علي بن الحسن بن هبة الله أبو القاسم (متوفاي571 هـ)، أربعون حديثا لأربعين شيخا من أربعين بلدة ، ج 1، ص17، دار النشر : مكتبة القرآن - القاهرة ، تحقيق : مصطفى عاشور
تقي الدين صيرفيني نيز در باره ايشان مينويسد:
4 أبو عبد الرحمن السلمي محمد بن الحسين بن موسى الأزدي أبا السلمي جدا لأنه ابن بنت أبي عمر وإسماعيل بن نجيد بن أحمد بن يوسف السلمي أبو عبد الرحمن شيخ الطريقة في وقته الموفق في جمع علوم الحقائق ومعرفة طريق التصوف وصاحب التصانيف المشهورة في علوم القوم ...
وكتب الحديث بنيسابور ومرو والعراق والحجاز وانتخب عليه الحفاظ الكبار.
... شيخ طريقت در زمانش، كسي كه در تمام علوم حقايق و شناخت راه تصوف و داراي تأليفات مشهور در علوم قوم ... بود. در نيشابور، مرو و عراق و حجاز روايت را مينوشت و حافظان بزرگ را براي اين کار انتخاب کرده بود.
الصيرفيني، تقي الدين أبو إسحاق إبراهيم بن محمد (متوفاي641هـ) ، المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور ، ج 1، ص18، تحقيق : خالد حيدر، دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر التوزيع - بيروت - 1414هـ
بهترين دليل بر توثيق اين رواي اين است كه ابن تيميه در مقابل جهميه، به روايتش استدلال كرده است:
بل يعلم بالاضطرار أن الذي جاء به الرسول من الكتاب والسنة يخالف هذا المعنى الذي سماه هؤلاء الجهمية توحيدا ، ولهذا ما زال سلف الأمة وأئمتها ينكرون ذلك ، كما روى الشيخ أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي في ذم الكلام ،
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج 5 ، ص 244، تحقيق : قدم له حسنين محمد مخلوف ، ناشر : دار المعرفة - بيروت .
و در وثاقتش همين بس كه بيهقي از نامدار ترين علماي اهل سنت، كتاب «شعب الايمان» خودش را بر ابو عبد الرحمن سلمي قرائت كرده و اين مطلب در ابتداي كتاب شعب الايمان ذكر شده است:
5124 قال الشيخ وفيما قرأت على أبي عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمي رحمه الله قال سألت الامام أبا سهل محمد بن سليمان عن السماع فقال يستحب ذلك لأهل الحقائق ومباح ذلك لأهل الورع ويكره ذلك للفساق ومن يسمعه بطرا.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاى458هـ) شعب الإيمان، ج 4 ، ص 285، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ.
ابن حجر عسقلاني در «لسان الميزان» ، بعد از معرفي مختصر، مدح ايشان را از زبان علماي اهل سنت ذكر كرده است:
محمد بن الحسين أبو عبد الرحمن السلمي النيسابوري شيخ الصوفية وصاحب تاريخهم وطبقاتهم وتفسيرهم ..
وقال الخطيب قدر أبي عبد الرحمن عند أهل بلدته جليل وكان مع ذلك مجودا صاحب حديث...
وقال الحاكم كان كثير السماع والحديث متقنا فيه من بيت الحديث.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج 5 ، ص140، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م. 3. محمد بن محمد بن يعقوب :
ذهبي در باره او مينويسد: وي در صدر قراء و محدثان بوده است:
الحجاجي الامام الحافظ الناقد المقرئ المجود شيخ خراسان أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن الحجاج الحجاجي النيسابوري صدر المقرئين والمحدثين.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 16، ص240، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
و در جاي ديگر او را حافظ (کسي که يک صد هزار حديث حفظ بوده) و عبد صالح توصيف کرده و از حاكم نقل ميكند كه در ميان اصحاب ما كسي همانند او با فهيم تر و اثبت نبوده است:
895 الحجاجي الحافظ أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن حجاج النيسابوري المقرئ العبد الصالح ... قال الحاكم سمعت أبا علي الحافظ يقول ما في أصحابنا أحد افهم ولا اثبت من أبي الحسين.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3 ، ص 944، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.
و در «تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام» ، به صدوق بودن ايشان تصريح ميكند:
محمد بن محمد بن يعقوب بن إسماعيل بن حجاج النيسابوري الحافظ أبو الحافظ ، أبو الحسين الحجاجي . المقريء العبد الصالح الصدوق .
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 26 ، ص 405، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
و بالاخره در كتاب «العبر في خبر من غبر»، به وثاقت او نيز اعتراف ميكند:
والحجاجي أبو الحسين محمد بن محمد بن يعقوب النيسابوري الحافظ الثقة المقرئ العبد الصالح الصدوق.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج 2 ، ص 355، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.
در نتيجه اين راوي نيز ثقه است. 4. حسين بن محمد بن عفير:
شمس الدين ذهبي در تاريخ الاسلام آورده است كه دارقطني وي را توثيق كرده است:
الحسين بن محمد بن محمد بن عفير . أبو عبد الله البغدادي الأنصاري ... وثقه الدارقطني .
تاريخ الإسلام ج 23 ، ص 493
حمزة بن يوسف سهمي ميگويد: از دار قطني در باره حسين بن محمد سؤال كردم و او در پاسخ ايشان را موثق معرفي كرده است:
وسألته عن الحسين بن محمد بن محمد بن غفير بن محمد بن سهل بن أبي حتمة أبي عبد الله الأنصاري ببغداد فقال ثقة.
از دار قطني در باره حسين بن محمد ... در بغداد سؤال كردم گفت: او ثقه است.
الدارقطني، علي بن عمر أبو الحسن (385هـ ، سؤالات حمزة بن يوسف السهمي ، ج 1، ص 204، تحقيق : موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، دار النشر : مكتبة المعارف – الرياض، الطبعة : الأولى 1404 - 1984 5. احمد بن الفرات:
ابن حجر عسقلاني در كتاب «تقريب التهذيب» توثيق او تصريح كرده است :
أحمد بن الفرات بن خالد الضبي أبو مسعود الرازي نزيل أصبهان ثقة حافظ.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 83، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
و در صفحه ديگر اقوال علماي اهل سنت را در توثيق او آورده است:
جاء عن أحمد أنه قال ما تحت أديم السماء أحفظ لاخبار رسول الله صلى الله عليه وسلم من أبي مسعود ..
وقال محمد بن أبي بكر البقال ذكر عند أحمد فقال اكتبوا عنه فإنه صدوق اللهجة وقال بن معين ما رأيت أسود الرأس أحفظ منه وقال علي بن المديني كان من الراسخين في العلم وقال حجاج بن الشاعر ما أعرف احذق بهذه الصناعة منه وقال الخليلي ثقة ذو تصانيف وقال أبو نعيم أحد الأئمة الحفاظ وقال الحاكم ثقة.
در نزد احمد بن حنبل ذكر از او به ميان آمد، احمد گفت: از وي روايت بنويسيد؛ چرا كه وي صدوق اللهجه است. ... علي بن مديني گفته است: وي از راسخان در علم بوده است. ... خليلي گفته است: وي موثق و داراي تأليفات بوده است. ابو نعيم گفته است: وي يكي از پيشوايان حافظ است و حاكم گفته: او ثقه است.
تهذيب التهذيب ج 1، ص 58
تعدادي از علماي اهل سنت هنگاميكه وقايع سالها را شرح داده، بر توثيق اين راوي نيز تصريح كرده اند. جمال الدين اتابكي مينويسد:
وفيها توفي أحمد بن الفرات بن خالد أبو مسعود الرازي الأصبهاني كان أحد الأئمة الثقات ذكره أبو نعيم في الطبقة السابعة وأثنى عليه.
الأتابكي، جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن تغري بردى (متوفاى874هـ)، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ج 3 ، ص 29، ناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي – مصر.
عكري حنبلي نيز مينويسد:
وفيها أحمد بن الفرات بن خالد بن مسعود الرازي الثقة أحد الأعلام.
العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاى1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 2 ، ص 138، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
سيوطي نيز مينويسد:
وفيها أحمد بن الفرات بن خالد بن مسعود الرازي الثقة أحد الأعلام في شعبان بأصبهان
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1 ، ص 138، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ. 6. عبد الحميد بن عبد الرحمن حماني:
اين راوي، از راويان صحيح بخاري است و نياز به توثيق ندارد؛ اما از باب اطمينان، سخنان علماي اهل سنت را در باره او ذكر ميكنيم:
ابن حبان اين رواي را در كتاب «الثقات» خود ذكر كرده و سخن يحيي بن معين را در توثيق وي آورده است:
9275 أبو يحيى الحماني عبد الحميد بن عبد الرحمن الذي يقال له بشمين وحمان من تميم يروى عن الأعمش وابن أبى خالد روى عنه ابنه يحيى بن عبد الحميد وكان يحيى بن معين يقول الحماني وأبوه ثقات.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 7، ص 121، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
سخن ابن معين را خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد»، آورده است كه يحيي بن معني او پسرش را توثيق كرده است:
أخبرنا محمد بن أحمد بن رزق أخبرنا هبة الله بن محمد بن حبش الفراء حدثنا أبو جعفر محمد بن عثمان بن أبى شيبة قال سألت يحيى بن معين عن يحيى بن عبد الحميد فقال ثقة وكان أبوه عبد الحميد بن عبد الرحمن ثقة.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج 14، ص 169، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
شمس الدين حنبلي نيز تصريح ميكند كه وي از روايان صحيح بخاري است:
أبو يحيى الحماني عبد الحميد بن عبد الرحمن ليس بمتروك بل هو من رجال الصحيح .
وقد وثقه يحيى بن معين وغيره .
الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاى744هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج 1، ص 222، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة: الأولى ، 1998م.
ابو الوفاء قرشي در كتاب «الجواهر المضية في طبقات الحنفية»، او را يكي از حافظان كوفه ميداند:
ومنهم عبد الحميد بن عبد الرحمن الحماني أحد حفاظ الكوفة.
القرشي الحنفي، أبو محمد عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء (متوفاى775هـ) ، الجواهر المضية في طبقات الحنفية ، ج 1، ص 548، ناشر : مير محمد كتب خانه – كراتشي 7. قيس بن حفص الدارمي:
ابن حجر عسقلاني وي را موثق مي داند و بر اين مطلب تصريح كرده است:
5569 قيس بن حفص التميمي الدارمي أبو محمد البصري ثقة له أفراد من العاشرة مات سنة سبع وعشرين خ صد.
تقريب التهذيب ج 1، ص 456
بدر الدين عيني نيز سخنان علماي رجال را در توثيق و مدح او ذكر كرده است:
2153- قيس بن حفص بن القعقاع التميمى الدارمى: ... قال يحيى بن معين: ثقة. وقال العجلى: لا بأس به، كتبت عنه شيئًا. وقال أبو حاتم: شيخ.
العينى، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين (متوفاى855هـ) ، مغانى الأخيار، ج 4، ص57، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.
عجلي در كتاب «معرفة الثقات» مينويسد:
1528 قيس بن حفص بصرى لا بأس به كتبنا عنه شيئا يسيرا
العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 2، ص 219، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.
ذهبي نيز در كتاب «تاريخ الإسلام» بر ثقه بودنش تصريح كرده است:
4 ( قيس بن حفص الدّارميّ خ .
مولاهم البصريّ ، أبو محمد . .. وكان ثقة .
تاريخ الإسلام، ج 16، ص 219 8. عطية بن سعد بن جنادة:
عجلي كوفي در كتاب «معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث» به توثيق اين راوي تصريح كرده است:
ملا على قارى در باره او مىگويد :
عطية بن سعد العوفي ، وهو من أجلاء التابعين .
عطيه از بزرگان تابعان است
القاري ، ملا علي (وفات 1104) ؛شرح مسند أبي حنيفة، ص 292 ، ناشر : دار الكتب العلمية بيروت
ترمذي صاحب يكي از صحاح سته اهل سنت روايت وي را صحيح ميداند:
2381 حدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا مُعَاوِيَةُ بن هِشَامٍ عن شَيْبَانَ عن فِرَاسٍ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من يُرَائِي يُرَائِي الله بِهِ وَمَنْ يُسَمِّعْ يُسَمِّعْ الله بِهِ قال وقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من لَا يَرْحَمْ الناس لَا يَرْحَمْهُ الله وفي الْبَاب عن جُنْدَبٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرٍو قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ من هذا الْوَجْهِ
سند روايت از اين طريق حسن و صحيح است .
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4 ، ص591 ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و در چندين جاي ديگر روايت وي را تصحيح مي كند ؛ از جمله در آدرسهاي ذيل:
سنن الترمذي ج 4، ص 670 ش 2522،
سنن الترمذي ج 4 ص 693 ش 2558 ،
محمد بن جرير طبري در مورد او ميگويد :
منهم عطية بن سعد بن جنادة العوفى ... وكان كثير الحديث ثقة إن شاء الله
الطبري، محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر (متوفاي310هـ) المنتخب من ذيل المذيل ، ج 1، ص 304 ، طبق برنامه الجامع الكبير
ابن سعد مولف الطبقات نيز مينويسد :
عطية بن سعد بن جنادة العوفي ... وكان ثقة إن شاء الله وله أحاديث صالحة
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج6، ص 304 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
يحيى بن معين از بزرگان علم رجال اهل سنت و از متشددين روايات، وي را صالح ميداند :
2446 سمعت يحيى يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيى كيف حديث عطية قال صالح.
يحيى بن معين أبو زكريا ( متوفاي233هـ)، تاريخ ابن معين (رواية عثمان الدارمي)، ج 3 ص 500، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1400
ابن جعد نيز سخن يحيي بن معين را نقل كرده است:
2048 حدثنا بن زنجويه نا زيد بن الحباب نا فضيل بن مرزوق الأغر الرؤاسي نا أبو إسحاق وحدثنا عباس سمعت يحيى بن معين يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيى كيف حديث عطية قال صالح.
الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد ابوالحسن (متوفاى230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 302 ، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1990م.
و حتي الباني وهابي نيز روايات او را تصحيح ميكند :
3240 - 4001 ( صحيح )
حدثنا القاسم بن زكريا بن دينار حدثنا عبد الرحمن بن مصعب ح و حدثنا محمد ابن عبادة الواسطي حدثنا يزيد بن هارون قالا حدثنا إسرائيل أنبأنا محمد بن جحادة عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل الجهاد كلمة عدل عند سلطان جائر (صحيح ) المشكاة 3705 و 3706 ، الروض 909 ، الصحيحة 491
صحيح سنن ابن ماجة للالباني ش 3240-4001
9. ابو سعيد خدري:
ايشان از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله است كه نياز به توثيق ندارد و از نظر اهل سنت، همه صحابه عادل هستند و هرگز مطلبي را به دروغ بيان نكرده اند.
ابن حجر در كتاب « الإصابة في تمييز الصحابة» قول حنظله بن ابو سفيان را كه وي را برترين فقيه جوانهاي صحابه معرفي كرده، و نيز سخن خطيب را كه وي را از فاضل ترين صحابه ميداند، نقل كرده است :
سعد بن مالك بن سنان بن عبيد بن ثعلبة بن الأبجر وهو خدرة بن عوف بن الحارث بن الخزرج الأنصاري الخزرجي أبو سعيد الخدري مشهور بكنيته استصغر بأحد واستشهد أبوه بها وغزا هو ما بعدها روى عن النبي صلى الله عليه وسلم الكثير وروى عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي وزيد بن ثابت وغيرهم ...
قال حنظلة بن أبي سفيان عن أشياخه كان من أفقه أحداث الصحابة وقال الخطيب كان من أفاضل الصحابة وحفظ حديثا كثيرا..
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص 789، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
ذهبي در كتاب «تذكرة الحفاظ»، مينويسد:
أبو سعيد الخدري سعد بن مالك بن سنان الأنصاري الخزرجي المدني كان من علماء الصحابة وممن شهد بيعة الشجرة روى حديثا كثيرا وأفتى مدة.
تذكرة الحفاظ ج 1، ص 44
ابن كثير وهابي در كتاب «البداية والنهاية»، نيز او را صحابي جليل القدر و از فقهاي صحابه معرفي ميكند:
أبو سعيد الخدري
هو سعد بن مالك بن سنان الأنصارى الخزرجى صحابى جليل من فقهاء الصحابة.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج 9، ص 3، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
نتيجه:
اين روايت از نظر اهل سنت معتبر است و طبق اين روايت معتبر، در عالم قيامت از ولايت امير مؤمنان عليه السلام سؤال مي شود. سند دوم روايت :
سند ديگري كه براي روايت ابو سعيد خدري نقل شده اين است:
787 - حدثنا الحاكم الوالد أبو محمد رحمه الله . قال : أخبرنا عمر بن أحمد بن عثمان ببغداد قال : حدثنا الحسين بن محمد بن محمد بن عفير حدثنا أحمد بن الفرات ، حدثنا عبد الحميد الحماني ، عن قيس عن أبي هارون : عن أبي سعيد الخدري عن النبي صلى الله عليه وسلم في قوله تعالى : «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال : عن ولاية علي بن أبي طالب .
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2، ص 161 سند سوم روايت :
سند سوم روايت ابو سعيد خدري اين است:
786 - عبيد الله بن محمد العائشي قال : حدثنا مسلم بن إبراهيم الفراهيدي وقيس بن حفص الدارمي قالا : حدثنا عيسى بن ميمون ، عن أبي هارون العبدي : عن أبي سعيد الخدري في قوله : «وقفوهم انهم مسؤولون» قال : عن إمامة علي بن أبي طالب.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ، ص 161
اين روايات در كتاب «ينابيع المودة» و «نظم درر السمطين» از علماي احناف، نيز آمده است:
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص334، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى1416هـ.
الزرندي الحنفي المدني، جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد (متوفاى750 هـ) نظم درر السمطين في فضائل المصطفى والمرتضى والبتول والسبطين، ص 109، مكتبة امام امير المؤمنين، چاپ : الأولى، 1377 - 1958 م، طبق برنامه مكتبه اهل البيت روايت دوم: ابن عباس از رسول خدا (ص)
ابن عباس نيز از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه حضرت فرمود: من و علي روي پل صراط ميايستيم از كساني كه از آنجا عبور ميكنند در باره ولايت علي سؤال ميكنيم:
789 - حدثني أبو الحسن الفارسي حدثنا أبو الفوارس الفضل بن محمد الكاتب حدثنا محمد بن / 138 / أ / بحر الرهني بكرمان ، حدثنا أبو كعب الأنصاري حدثنا عبد الله بن عبد الرحمان حدثنا إسماعيل بن موسى حدثنا محمد بن فضيل ، حدثنا عطاء بن السائب : عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : إذا كان يوم القيامة أوقف أنا وعلي على الصراط ، فما يمر بنا أحد إلا سألناه عن ولاية علي ، فمن كانت معه وإلا ألقيناه في النار ، وذلك قوله : «وقفوهم إنهم مسؤولون»
ابن عباس ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: وقتي روز قيامت فرا ميرسد، من و علي روي پل صراط ميايستيم، هيچ كسي از آنجا عبور نميكند مگر اين كه از ولايت علي سؤال ميكنيم؛ پس هر كه ولايت علي را نداشته باشد، او را به آتش ميافگنيم و اين قول خداوند است كه فرمود: وقفوهم إنهم مسؤولون.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 162
روايت ابن عباس با سند ديگر نيز نقل شده است:
790 - أخبرنا الحاكم أبو عبد الله جملة ( قال : ) حدثنا أبو الحسين السبيعي من أصل كتابه ، (قال :) حدثنا الحسين بن الحكم . وأخبرنا أبو بكر محمد البغدادي قال : حدثني سعيد بن أبي سعيد (قال :) حدثنا علي بن عبد الرحمان بن مأتي الكوفي حدثنا الحسين بن الحكم الحبري حدثنا حسين بن نصر بن مزاحم حدثنا القاسم بن عبد الغفار بن القاسم العجلي ، عن أبي الأحوص ، عن مغيرة : عن الشعبي عن ابن عباس في قوله تعالى : «وقفوهم إنهم مسؤولون» قال: عن ولاية علي بن أبي طالب.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 164
يحيي بن الحسن جرجاني نيز روايت ابن عباس را با اين سند نقل كرده است:
قال أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن أحمد العتيقي بقراءتي عليه ، قال أخبرنا أبو عمر عثمان بن محمد بن أحمد المخرمي ، قال أخبرنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمن بن عيسى بن ماتي الكاتب ، قال حدثنا الحسين بن الحكم الجبري ، قال حدثنا حسين بن نصر بن مزاحم ، قال حدثنا القاسم بن عبد الغفار العجلي ، عن الأحوص عن مغيرة عن الشعبي عن ابن عباس في قوله عز وجل : «وقفوهم إنهم مسؤولون» عن ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام .
الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاى499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 189، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م .
ابن مردويه اصفهاني نيز در كتاب «مناقب علي بن ابيطالب» روايت ابن عباس را در تفسير آيه آورده است:
512 . ابن مردويه ، عن ابن عباس ، أن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) قال : «وقفوهم إنهم مسؤولون» عن ولاية علي بن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 312
خوارزمي نيز از ابو اسحاق اين تفسير را آورده است:
256 - وروى أبو الأحوص عن أبي إسحاق في قوله تعالى : «وقفوهم انهم مسؤولون» يعنى عن ولاية علي .
المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 275 روايت سوم: عبد خير از علي بن ابيطالب (ع)
عبد خير از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده كه رسول خدا فرمود: هيچ ميتي در شرق و غرب، دريا و خشكي باقي نميماند مگر اين كه درباره ولايت علي از آنها سؤال ميشود:
1075 وأخبرنا عقيل بن الحسين حدثنا علي بن الحسين حدثنا محمد بن عبيد الله حدثنا أبو بكر الآجري بمكة حدثنا موسى بن إبراهيم الخوري حدثنا يوسف بن موسى القطان ، عن وكيع ، عن سفيان ، عن السدي ، عن عبد خير : عن علي بن أبي طالب قال : أقبل صخر بن حرب حتى جلس إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فقال : الامر بعدك لمن ؟ قال: لمن هو مني بمنزلة هارون من موسى . فأنزل الله «عم يتساءلون» يعني يسألك أهل مكة عن خلافة علي «عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون» فمنهم المصدق ومنهم المكذب بولايته ، «كلا سيعلمون ، ثم كلا سيعلمون» وهو رد عليهم سيعرفون خلافته أنها حق إذ يسألون عنها في قبورهم فلا يبقى منهم ميت في شرق ولا غرب ولا بر ولا بحر إلا ومنكر ونكير يسألانه يقولان للميت : من ربك وما دينك ومن نبيك ومن إمامك ؟ !
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: صخر بن حرب آمد و به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله نشست عرض كرد: امر امامت بعد از شما از آن كيست؟ فرمود: براي كسي كه منزلتش با من همانند منزلت هارون به موسي است. پس خداوند آيه را نازل كرد: عم يتساءلون ؛ يعني اهل مكه درباره خلافت علي از تو سؤال ميكنند. (عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون)، برخي از آنها تصديق ميكنند وبرخي از آنها ولايت علي را تكذيب ميكنند.
(كلا سيعلمون ، ثم كلا سيعلمون) اين آيه رد بر آنها است كه به زودي ميشناسند كه خلافت علي حق است؛ زيرا از آنها در باره ولايت در قبور سؤال ميشود؛ پس هيچ ميتي از آنها در شرق و غرب، دريا و خشكي باقي نميماند مگر اين كه فرشتگان منكر و نكير از آنها سؤال ميكنند و براي ميت ميگويند: پروردگارت كيست، دينت چيست، پيامبرت كيست و امامت كيست؟.
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 ص 418 روايت چهارم: مجاهد ، از بزرگان تابعين:
ابن مردويه همين روايت ذكر شده از ابن عباس را از مجاهد نقل ميكند :
513 . ابن مردويه ، عن مجاهد في الآية قال : يعني مسؤولون عن ولاية علي بن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 312 روايت پنجم: سدي
سدي كبير در ذيل آيه « فوربك لنسألنهم أجمعين» گفته است: از ولايت علي عليه السلام سؤال ميشود:
452 - أخبرنا عقيل [ قال : ] أخبرنا علي قال : أخبرنا محمد بن عبيد الله ، قال : حدثنا أبو الحسين بن ماهان الخوري بخور قال : حدثنا أبو بكر محمد بن الحسين بن مكرم البزاز ، قال : حدثنا يعقوب بن إبراهيم الدورقي قال : حدثنا وكيع ، عن سفيان : عن السدي في قوله تعالى «فوربك لنسألنهم أجمعين » قال : عن ولاية علي
شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 425
سدي از علماي تابعين است . و درست است كه اين روايت و روايت قبل اشاره به كلام خود سدي و مجاهد دارد و به پيامبر (ص) نسبت داده نشده است ، اما علماي اهل سنت در چنين جايي ميگويند كه نظر شخصي تابعي قطعا گرفته شده از يك روايت است و اين روايت در نتيجه شبيه مرسل تابعي از پيامبر (ص) به حساب ميآيد كه آن نيز حجت است :
ومما صح عند الحاكم أيضاً عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : « أوحى الله تعالى إلى عيسى عليه السلام ...» ومثل هذا لا يقال من قبل الرأي ، فإذا صح عن مثل ابن عباس يكون في حكم المرفوع إلى النبي صلى الله عليه وسلم
و از رواياتي كه در نزد حاكم صحيح است روايت ابن عباس است كه گفت : «خداوند به عيسى وحي كرد كه ... » و چنين چيزي را شخص نميتواند از ذهن خود بياورد ؛ اگر اين روايت از ابن عباس صحيح باشد ، در حكم روايت متصل به پيامبر (ص) است .
الهيتمي المكي، أحمد شهاب الدين ابن حجر (متوفاي973هـ)، الفتاوى الحديثية، ج 1، ص 134، تحقيق: لا يوجد، دار النشر: دار الفكر - لا يوجد - لا يوجد الطبعة: لا يوجد، طبق برنامه الجامع الكبير. ب: روايت اقرار ميت به اسامي خلفا بعد از مردن
در دسته اي ديگري از روايات آمده است كه ميت، بعد از مردن به اسامي خلفاي اهل سنت نيز اقرار كرده اند. 1. اقرار زيد بن خارجه به اسامي خلفاء بعد از مردن
نخستين روايتي كه در منابع اهل سنت ومورد قبول وهابيت در باره سؤال از ميت قابل توجه است و با سند صحيح وارد شده اين است كه از ميت در باره شهادت به رسالت و خلفاي بعد از آن حضرت سؤال ميشود.
بيهقي از علماي بزرگ آنها يك بابي را تحت عنوان:
«باب ما جاء في شهادة الميت لرسول الله بالرسالة والقائمين بعده بالخلافة والرواية في ذلك صحيحة ثابتة وفي ذلك دلالة ظاهرة من دلالات النبوة»
باز كرده و چند رو ايت را در اين زمينه آورده است.
همانگونه كه ميبينيد، ايشان در اين عنوان تصريح ميكند كه در باب شهادت ميت به رسالت رسول خدا و خلفاي بعد از آن حضرت روايات صحيح و ثابت وارد شده است.
نخستين روايتي كه بيهقي نقل كرده اين است كه زيد بن خارجه انصاري در زمان عثمان از دنيا رفت و او را در ميان كفن پيچيدند؛ اما وقتي گوش دادند، شنيدن كه او نام پيامبر و ابو بكر و عمر و عثمان را به زبان ميآورد و فرشته در جوابش ميگويد: راست گفت.
أخبرنا أبو صالح بن أبي طاهر العنبري أنبأنا جدي يحيى بن منصور القاضي حدثنا أبو علي محمد بن عمر وكشمرد أنبأنا القعنبي حدثنا سليمان بن بلال عن يحيى بن سعيد عن سعيد بن المسيب أن زيد بن خارجة الأنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي زمن عثمان بن عفان فسجى في ثوبه ثم أنهم سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم ثم قال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق صدق أبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله في الكتاب الأول صدق صدق عمر بن الخطاب القوي الأمين في الكتاب الأول صدق صدق عثمان بن عفان على منهاجهم مضت أربع وبقيت اثنتان أتت الفتن وأكل الشديد الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم من جيشكم خبر بئر أريس وما بئر أريس
زيد بن خارجه انصاري از بني الحارث بن خزرج در زمان عثمان بن عفان از دنيا رفت، او را كفنش كردند، اما بعد از آن از سينه او صوتي شنيده شد كه ميگفت: احمد، احمد في كتاب اول ، بعد ميگفت: راست است راست است. بعد از آن ميگفت: ابو بكر صديق در نفسش ضعيف و در باره امر خداوند قوي است در كتاب اول، در پاسخ ميگفت: راست است راست است. بعد ميگفت: عمر بن خطاب قوي و امين در كتاب اول است. در پاسخ شنيده ميشد كه راست راست است. ميگفت: عثمان بن عفان بر روش آنها چهار سال را گذارانده و دو سالش باقي مانده، فتنه ها آمد، و انسانهاي قوي ضعيف را خورد و قيامت بر پا شد....
بيقهي بعد از نقل خبر ميگويد:
قال يحيى قال سعيد ثم هلك رجل من خطمة فسجى بثوبه فسمع جلجلة في صدره ثم تكلم فقال ان أخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق.
از سينه او صوت و صدايي شنيده شد و اين سخن را گفت: برادر بني حارث بن خزرج راست گفت.
وأخبرنا أبو عبد الله الحافظ حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه أنبأنا قريش بن الحسن حدثنا القعنبي فذكره بإسناده نحوه وهذا إسناد صحيح وله شواهد.
اين روايت سندش صحيح است و شواهدي دارد.
البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج 6، ص 55، طبق برنامه الجامع الكبير.
بيهقي بعد از اين روايت شواهد را نقل كرده و يكي از شواهد اين است كه نعمان بن بشير نامه پدرش را كه به ام عبد الله بنت ابيهاشم نوشته و به داستان زيد بن خارجه پرداخته، در حلقه درس قاسم بن عبد الرحمن آورد و آن را قرائت كرد. بيهقي بعد از نقل اين روايت ميگويد:
قلت هذا إسناد صحيح
وروى ذلك أيضا عن حبيب بن سالم عن النعمان بن بشير وذكر فيه بئر أريس كما ذكر في رواية ابن المسيب والأمر فيها أن النبي اتخذ خاتما فكان في يده ثم كان في يد أبي بكر من بعده ثم كان في يد عمر ثم كان في يد عثمان حتى وقع في بئر أريس بعد ما مضى من خلافته ست سنين فعند ذلك تغيرت عمال وظهرت أسباب الفتن كما قيل على لسان زيد بن خارجة
دلائل النبوة ج 6، ص 57
بيقهي در پايان ميگويد: داستان زيد بن خارجه را كه بعد از مردنش سخن گفته، بخاري نيز در كتاب تاريخش آورده است:
قال البخاري في كتاب التاريخ زيد بن خارجة الخزرجي الأنصاري شهد بدرا توفي في زمن عثمان هو الذي تكلم بعد الموت.
دلائل النبوة ج 6 ، ص 57
داستان شهادت زيد بن حارثه را بخاري در تاريخش با اين سند و اين عبارت است:
228 حدثنا إسماعيل حدثني أخي عن سليمان عن يحيى بن سعيد قال سمعت بن المسيب أن زيد بن خارجة بن أبي زهير الأنصاري من بنى الحارث بن الخزرج توفى في زمن عثمان فسجى بثوب ثم إنهم سمعوا جلجلة في صدره قال صدق صدق عثمان بن عفان على منهاجهم مضت أربع وبقيت سنتان.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، التاريخ الأوسط، ج 1 ، ص 61، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، ناشر: دار الوعي، مكتبة دار التراث - حلب، القاهرة، الطبعة: الأولى، 1397م ـ 1977م.
ابن كثير در «البداية والنهاية»، نيز مينويسد:
قصة زيد بن خارجة وكلامه بعد الموت وشهادته بالرسالة لمحمد وبالخلافة لأبي بكر الصديق ثم لعمر ثم لعثمان رضي الله عنهم .
به روايات اشاره كرده و تصحيحات بيهقي را آورده و هيچگونه سخني در رد آن ندارد.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج 6 ، ص156، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. تصريح علماي اهل سنت به صحت اين روايت
هيثمي در كتاب «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد»، تصريح ميكند كه داستان زيد بن خارجه را طبراني در كتاب «كبير و اوسط» به صورت مختصر با دو سند آورده آورده و رجال سند يكي از انها در كتاب كبير موثق هستند:
وفي رواية عن النعمان بن بشير قال لما توفي زيد بن خارجة أنتظرت خروج عثمان فقلت يصلي ركعتين فكشف الثوب عن وجهه فقال السلام عليكم السلام عليكم واهل البيت يتكلمون قال فقلت وانا في الصلاة سبحان الله سبحان الله فقال انصتوا انصتوا والباقي بنحوه رواه كله الطبراني في الكبير والأوسط باختصار كثير باسنادين ورجال احدهما في الكبير ثقات.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص180، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
مزي بعد از نقل داستان زيد بن خارجه مينويسد:
وقد رويت هذه القصة من وجوه كثيرة ، عن النعمان بن بشير وغيره.
تهذيب الكمال ج 10، ص 62
ذهبي نيز در «تاريخ الإسلام» بعد از نقل روايت بعد از نقل روايت به توثيق راويانش تصريح كرده است :
رواه ثقاة الشاميين عن النعمان بن بشير . م سلمان بن ربيعة الباهلي يقال له صحبة ، وقد سمع من عمر .
تاريخ الإسلام ج 3، ص 341
صفدي در كتاب «الوافي بالوفيات»، ميگويد: اين روايت را موثقين از شام از طريق نعمان بن بشير و موثقاني از كوفيين از يزيد بن نعمان بن بشير نقل كرده اند:
زيد بن خارجة بن زيد الأنصاري له صحبة ... وروى حديثه هذا ثقات من الشأميين عن النعمان ابن بشير ورواه ثقات الكوفيين عن يزيد بن النعمان بن بشير عن أبيه ...
الوافي بالوفيات ج 15، ص 341
سيوطي از علماي ديگر اهل سنت در كتاب «الخصائص الكبرى»، تصحيح بيهقي را ذكر كرده است:
أخرج البيهقي وصححه عن سعيد بن المسيب أن زيد بن خارجة الأنصاري ثم من بني الحارث بن الخزرج توفي زمن عثمان فسجي ثم أنهم سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق صدق أبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله تعالى في الكتاب الأول ...
الخصائص الكبرى ج 2، ص 142
سهيلي نيز در كتاب «الروض الانف»، مينويسد:
وابن خارجة هو زيد بن خارجة الذي تكلم الموت فيما روى ثقات أهل الحديث لا يختلفون في ذلك وذلك أنه مات في زمن عثمان سجي عليه سمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال أحمد أحمد في الكتاب الأول صدق وأبو بكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في أمر الله في الكتاب الأول صدق صدق بن الخطاب القوي الأمين في الكتاب الأول صدق
السهيلي(م) (متوفاي581 هـ)، الروض الانف(م)، ج 4، ص 436، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.
محمد بن عبد الوهاب از سران وهابيت در كتاب «أحكام تمني الموت»، روايت را از قول بيهقي نقل كرده و تصحيحات وي را نيز بيان كرده و روايات را رد و نقد هم نكرده است:
قال البيهقي : وهذا أيضاً إسناد صحيح،
محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، أحكام تمني الموت ، ج 1، ص 50، تحقيق : الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، دار النشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، 2. اقرار ثابت بن قيس به اسامي خلفاء در قبر
بخاري در كتاب «التاريخ الكبير»، روايت ديگري را نقل كرده است كه وقتي ثابت بن قيس را در ميان قبر گذاشتند، شنيده شد كه اسامي رسول خدا و ابوبكر و عمر و عثمان را به زبان جاري كرده است:
413 عبد الله بن عبيد الله الأنصاري قال كنت فيمن دفن ثابت بن قيس بن شماس أصيب يوم اليمامة فلما أدخلناه قبره سمعناه يقول محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الشهيد عثمان لين رحيم فنظرنا إليه فإذا هو ميت قال يحيى بن موسى عن شبابة قال ح مغيرة بن مسلم عن حصين بن عبد الرحمن عن عبد الله.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، التاريخ الكبير، ج 5، ص 138، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.
محمد بن عبد الوهاب در كتاب «أحكام تمني الموت»، نيز اين روايت را آورده است:
وأخرج البخاري في تاريخه وغيره عن عبد الله بن عبيد الأنصاري ، قال : كنت فيمن دفن ثابت بن قيس بن شماس ، وكان أصيب يوم اليمامة ، فلما أدخلناه قبره ، سمعناه يقول : محمد رسول الله ، أبو بكر الصديق ، عمر الشهيد ، عثمان لين رحيم .
محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، أحكام تمني الموت ، ج 1 ، ص 51، تحقيق : الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، دار النشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، 3. سخن گفتن يكي از كشتگان جنگ با مسيلمه به اسم خلفاء
بيهقي در كتاب «دلائل النبوة»، قبل از اين كه اين روايت را نقل كند مينويسد:
وقد روي في التكلم بعد الموت عن جماعة بأسانيد صحيحة
آنگاه دو روايت را نقل كرده است. روايت نخست اين است كه شخصي كه از قبيله بني سلمه كه كشته شد، بعد از مردنش اسامي خلفاء را به زبان جاري كرد:
أخبرنا أبو الحسين بن بشران أنبأنا الحسين بن صفوان حدثنا ابن أبي الدنيا حدثنا خلف بن هشام البزار حدثنا خالد الطحان عن حصين عن عبد الله بن عبيد الأنصاري أن رجلا من قتلى مسيلمة تكلم فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عثمان الأمين الرحيم لا أدري أيش قال لعمر.
عبد الله بن عبيد انصاري ميگويد: مردي از كشتگان در جنگ مسليمه سخن گفت و گفت: محمد رسول خدا، ابو بكر صديق عثمان، عثمان امانت دار و مهربان ولي نميدانم كه در باره عمر چه گفت.
در پايان خود بيهقي روايت خالد بن طحان را موثق ميداند:
خالد الطحان احفظ من علي بن عاصم وأوثق والله أعلم
دلائل النبوة ج 6، ص 58
در نقل بيهقي «من قتلي مسلمة» آمده است اما ابن كثير در «البداية والنهاية»،عبارت بني سلمه را آورده است:
عن عبد الله بن عبيد الأنصاري أن رجلا من بني سلمة تكلم فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عثمان اللين الرحيم قال ولا أدري أيش قال في عمر كذا رواه ابن أبي الدنيا في كتابه
البداية والنهاية ج 6، ص 158 4. يكي از كشتگان صفين يا جمل بعد از مردن اقرار به نام خلفا ميكند !
در روايت ديگر آمده است كه شخصي از گشتگان انصار در جنگ صفين و يا جمل به اسامي آنان سخن گفته است:
وقد أنبأنا أبو سعيد بن أبي عمر وحدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب حدثنا يحيى بن أبي طالب أنبأنا علي بن عاصم أنبأنا حصين بن عبد الرحمن بن عبد الله بن عبيد الأنصاري قال بينما هم يصورون القتلى يوم صفين أو يوم الجمل إذ تكلم رجل من الأنصار من القتلى فقال محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الشهيد عثمان الرحيم ثم سكت.
عبيد انصاري ميگويد: در حاليكه گشتگان روز صفين يا جمل را شناسايي ميكردند، ناگهان شخصي از كشته هاي انصار گفت: محمد رسول خدا، ابوبكر صديق، عمر شهيد و عثمان مهربان، پس از آن ساكت شد. استدلال به اين روايات
طبق اين روايات صحيح ، ميت بعد از مردن به خلافت خلفاي ثلاثه شهادت داده است و از ديدگاه بيقهي، ابن كثير كه به صحت روايات اعتراف كرده و نيز بسياري از علماي اهل سنت كه آنها را در كتابهايشان نقل كرده اند، اين مطلب يك امر مسلم و قطعي و پذيرفته شده است.
حال طبق اين روايات ميگوييم:
اگر ميت به خلافت خلفاي سه گانه، شهادت بدهد و از ولايت آنها سؤال شود؛ چرا به اسم اميرمؤمنان عليه السلام شهادت ندهد و از ولايت ايشان سؤال نشود؟
اگر ملاك شهادت و سؤال، خليفه بودن و صحابي بودن آنها است؛ امير مؤمنان عليه السلام نيز اين ملاك را دارند؛ بنابراين، ميت به ولايت حضرت شهادت ميدهد و از ولايتش سؤال ميشود. ج. سؤال از امامت اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام در عالم قبر
ابو علي مرزوقي از علماي سرشناس اهل سنت در كتاب الازمنة والامكنة نقل ميكند: هنگاميكه مادر اميرمؤمنان ، حضرت فاطمه بنت اسد از دنيا رفت، در عالم قبر تا هنوز كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و مردمي كه درتشييع جنازه اين بانو شركت كرده بودند، بر نگشته بودند، مورد سؤال قرار گرفت و از ولايت پسرش امير مؤمنان سؤال شد، در همانجا رسول خدا صلي الله عليه وآله فورا فرمود: ابنك ابنك:
وروى لنا أبو الحسن البديهي قال: سمعتُ أبا عبد الله إبراهيم بن محمد بن عرفة الأزدي يقول: سأل بعض أهل العلم أصحابه فقال: أتعرفون رجلاً من الصحابة يُروى عنه الحديث، ويقال له أسد بن عبد مناف بن شيبة بن عمرو بن المغيرة بن زيد. قالوا: لا. قال: علي بن أبي طالب: سمته أمه فاطمة أسداً وهي بنت أسد باسم أبيها، وعبد مناف اسم أبي طالب، وشيبة اسم عبد المطلب وعمرو اسم هاشم، والمغيرة اسم عبد مناف، وزيد اسم قصي.
وأخبر أن النبي صلى الله عليه وسلم تولى دفن فاطمة بنت أسد وكان أشعرها قميصاً له، فسُمع وهو يقول: ابنك، فسُئل صلى الله عليه وسلم فقال: إنَها سُئلت عن ربِّها فأجابت، وعن نبيها فأجابت، وعن إمامها فلَجلَجت، فقلت: ابنك ابنك.
ابو الحسن بديهي روايت كرد كه ... يكي از اهل علم به اصحاب خويش گفت : آيا شخصي از صحابه را ميشناسيد كه از او روايت نقل شود و به او گفته شود اسد بن عبد مناف؟ گفت او علي بن ابي طالب است كه مادرش فاطمه بنت اسد او را به نام پدرش نامگذاري كرد. و خبر داد كه پيامبر (ص) وقتي كه متولي دفن فاطمه بنت اسد شد ، قبل از آن پيراهن خود را به تن فاطمه كرده بود ، مردم شنيدند كه پيامبر فرمود «پسرت» !
از رسول خدا (ص) سؤال كردند فرمود : از او در مورد پروردگارش سؤال شد و جواب داد ؛ در مورد پيامبرش سؤال شد و جواب داد ؛ و از امامش سؤال شد و زبانش بند آمد ؛ به او گفتم «پسرت ، پسرت»!
المرزوقي الأصفهاني، أبو على أحمد بن محمد بن الحسن (متوفاي 421هـ)، الأزمنة والأمكنة ج 1، ص243،
اين روايت در منابع شيعه نيز نقل شده است كه در قسمت روايات شيعه به آن اشاره خواهيم كرد.
نتيجه: طبق روايات فوق، در عالم قبر و قيامت از ولايت امير مؤمنان عليه السلام سؤال ميشود و طبق روايات صحيح اهل سنت، برخي از مردگان بعد از مردن، به اسامي خلفاي اهل سنت نيز اقرار كرده اند. فصل دوم: سؤال از امام در قيامت از ديدگاه آيات قرآن
در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه از انسان در عالم قيامت از پاره اعتقادات سؤال ميشود. يكي از مواد مورد سؤال، پرسش از مقام «امامت» است. البته مواردي كه به آنها اشاره ميشود تنها رواياتي است كه در كتب اهل سنت در مورد آنها روايت نقل شده است ؛ و گرنه روايات شيعه در اين زمينه فراوان است .
در اين قسمت به آياتي كه اين مطلب را بيان ميكند اشاره ميكنيم: آيه اول: يوم ندعوا كل اناس بامامهم
نخستين آيه اي كه به صراحت سؤال از امامت را در قيامت مطرح ميكند ، آيه ذيل است:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ ... (اسراء/71)
(به ياد آوريد) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مىخوانيم!
در تفسير واژه «امام» كه در اين آيه آمده، علماي اهل سنت اقوالي را ذكر كرده اند. 1. نقل روايت از پيامبر (ص) : مقصود امام زمان است .
طبق روايت رسول خدا صلي الله عليه وآله كه آن را جمعي از علماي اهل سنت نقل كرده، مراد از «امامهم» امام زمان، كتاب خداوند و سنت پيامبر، هر فرد است.
قرطبي از مفسران به نام اهل سنت روايت را اينگونه آورده است:
وروي عن النبي في قوله : يوم ندعوا كل أناس بإمامهم فقال : كل يدعى بإمام زمانهم وكتاب ربهم وسنة نبيهم فيقول هاتوا متبعي إبراهيم هاتوا متبعي موسى هاتوا متبعي عيسى هاتوا متبعي محمد عليهم أفضل الصلوات والسلام فيقوم أهل الحق فيأخذون كتابهم بأيمانهم ويقول هاتوا متبعي الشيطان هاتوا متبعي رؤساء الضلالة إمام هدى وإمام ضلالة ...
از رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره آيه «يوم ندعوا... » روايت شده است كه فرمود: هر شخصي همراه امام زمان، كتاب پروردگار و سنت پيامبرش فراخوانده ميشود، پس گفته ميشود: پيروانان ابراهيم ، موسي ، عيسي و محمد را (كه بهترين درود و سلام بر او باد)، بياوريد، در اين زمان اهل حق ميايستند، كتابهايشان را در دست راست شان ميگيرند . و گفته ميشود كه پيروانان شيطان و پيشوايان گمراه را نيز بياوريد. ...
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص297، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
آلوسي يكي ديگر از مفسران اهل سنت اين رويت رسول خدا صلي الله عليه وآله را از طريق اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است:
وأخرج ابن مردويه عن علي كرم الله تعالى وجهه قال : قال رسول الله في الآية : يدعى كل قوم بإمام زمانهم وكتاب ربهم وسنة نبيهم .
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج15، ص120، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. 2. نقل روايت از امير مومنان (ع) : مقصود امام زمان است
در روايت ديگر كه از اميرمؤمنان عليه السلام در منابع اهل سنت وارد شده، مراد از «امام»، امام زمان هر شخص است كه در دوران زندگي، از او پيروي كرده است.
روايت امير مؤمنان عليه السلام را شوكاني ، قرطبي و برخي ديگر اينگونه نقل كرده اند:
وقال علي بن أبي طالب رضي الله عنه المراد بالإمام إمام عصرهم فيدعى أهل كل عصر بإمامهم الذى كانوا يأتمرون بأمره وينتهون بنهيه.
علي بن ابيطالب عليه السلام فرموده است: مراز از «امام»، امام زمان است، كه اهل هر عصر و زمان، با امام زمانشان كه به دستورش پيروي و از نواهيش پرهيز كرده، فراخوانده ميشوند.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج3 ص246، ناشر: دار الفكر – بيروت.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص297، ناشر: دار الشعب – القاهرة. 3. نقل روايت از ابن عباس : مقصود امام زمان (امام هدايت يا ضلالت) است
ابو صالح و سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده اند كه اولا: مراد از امام، همان پيشوايان است و ثانيا: شامل مطلق امام (امام هدايت و امام ضلالت) ميشود:
وفي المراد بامامهم أربعة أقوال:
أحدها أنه رئيسهم قاله أبو صالح عن بن عباس وروى عنه سعيد بن جبير أنه قال إمام هدى أو إمام ضلالة.
در اين كه مقصود از «امامهم» در اين آيه چيست ، چهار قول است. يكي از اقوال اين است كه مراد پيشوايان هر شخص است. اين سخن را ابوصالح از ابن عباس روايت كرده و سعيد بن جبير نز از ابن عباس نقل كرده است كه مراد، پيشوايان هدايت و يا پيشوايان گمراهي است.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج5 ص64، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.
بغوي نيز قول ابن عباس را نقل كرده است:
وعن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما بإمام زمانهم الذي دعاهم في الدنيا إلى ضلالة أو هدى قال الله تعالى «وجعلناهم أئمة يهدون بأمرنا» وقال «وجعلناهم أئمة يدعون إلى النار»
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، تفسير البغوي، ج3 ص126، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
در تفاسير ديگر اهل سنت نيز اين سخن ابن عباس نقل شده است كه جهت پرهيز از اطاله كلام از نقل همه آنها خود داري ميكنيم 4. طبري: (متوفاى310) مراد امام هر شخص است
طبري نيز ذيل آيه «يوم ندعوا كل اناس بامامهم» وقتي اقول را را مطرح ميكند، ميگويد: بهترين قول اين است كه مراد از امامهم، امام هر شخص است؛ چرا كه در استعمال «امام» در مقتدا و پيشوا، مشهور تر از معاني ديگر است:
وأولى هذه الأقوال عندنا بالصواب قول من قال معنى ذلك يوم ندعو كل أناس بإمامهم الذي كانوا يقتدون به ويأتمون به في الدنيا لأن الأغلب من استعمال العرب الإمام فيما ائتم واقتدي به وتوجيه معاني كلام الله إلى الأشهر أولى ما لم تثبت حجة بخلافه يجب التسليم لها.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج15، ص127، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ 5. ابو جعفر نحاس (متوفاي 338):
وي كه از بزرگترين لغتشناسان اهل سنت است در ذيل اين آيه ميگويد در اين زمينه چند قول وجود دارد ، نبي ، كتاب ، امام هدايت و امام ضلالت و سپس ميگويد : تمام اين اقوال صحيح است و مردم از همه اين مسائل مورد سؤال قرار ميگيرند :
«يوم ندعو كل أناس بإمامهم» وقد ذكرنا عن ابن عباس أنه قال : بإمامهم بنبيهم ، وروي عنه إمام هدى وإمام ضلالة ، وقال أبو صالح وأبو العالية بإمامهم بأعمالهم ، وقال مجاهد بكتابهم . قال أبو جعفر : وهذه الأقوال متفقة والناس يدعون بهذا كله.
تمامي اين اقوال مورد قبول است و مردم از همه اين مسائل مورد سؤال قرار ميگيرند
النحاس، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي338 هـ)، اعراب القرآن، ج 2، ص 434 ، تحقيق: د. زهير غازي زاهد، دار النشر : عالم الكتب – بيروت، الطبعة : الثالثة 1409هـ- 1988م ، 6. ابو الوفاء طاهر بن الحسين (متوفاي 476 هـ): مراد سوال از مذهب است
ابو الوفاء ، طاهر بن الحسين معروف به ابن القواس بغدادي، از فقهاي به نام حنبلي در بغداد بوده است. ابن عقيل نقل ميكند شخص به نام «ابن زوزني» از دنيا رفت و علماي شافعي نيز در تشييع جنازه او شركت كردند. هلال حفار از اساتيد ابو الوفاء ميخواست او را تلقين كند، ابو الوفاء به او گفت: من او را تلقين ميكنم چرا كه او بر مذهب ما بود. ابو الوفاء در تلقينش گفت: وقتي فرشتگان منكير و نكير آمدند و از تو سؤال كردند، در جواب بگو: اسلام دين من است، نه اشعري ام نه معتزلي، بلكه حنبلي سني هستم.
اين داستان را ابن رجب حنبلي و ابن مفلح در كتابهايشان آورده اند:
وقال ابن عقيل: كان حسن الفتوى، متوسطًا في المناظرة في مسائل الخلاف إمامًا في الإقراء، زاهدًا شجاعًا مقدامًا، ملازمًا لمسجده، يهابه المخالفون، حتى إنه لما توفي ابن الزوزني، وحضره أصحاب الشافعي - على طبقاتهم وجموعهم - في فورة أيام القشيري وقوتهم بنظام الملك حضر، فلما بلغ الأمر إلى تلقين الحفار قال له: تنحّ حتى ألقنه أنا، فهذا كان على مذهبنا، ثم قال: يا عبد الله وابن أمته، إذا نزل عليك ملكان فظّان غليظان، فلا تجزع ولا تُرَعْ، فإذا سألاك فقل: رضيتُ بالله رباً، وبالإسلام ديناً لا أشعري ولا معتزلي بل حَنبلي سُنِّي.
ابن عقيل ميگويد: ابو الوفاء نيكو فتوا ... بود. هنگاميكه ابن زوزني وفات يافت و پيروان شافعي با تمام طبقاتشان جمع شدند ... وقتي قرار شد حفار او را تلقين كند، ابو الوفاء به او گفت: شما دور شويد تا من او را تلقين كنم؛ چرا كه او بر مذهب ما بود. سپس گفت: اي بنده خدا ! زمانيكه دو فرشته خشمناك و سخت گير بر تو وارد شدند، از آنها نترس. وقتي از تو سؤال كردند، بگو: راضي هستم كه خداوند پروردگار من است و اسلام دين من است، نه اشعري هستم و نه معتزلي بلكه حنبلي سني هستم.
إبن رجب الحنبلي، عبد الرحمن بن أحمد (متوفاى795هـ)، ذيل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 15، طبق برنامه الجامع الكبير.
الإمام برهان الدين إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن محمد بن مفلح (متوفاي884هـ)، المقصد الأرشد في ذكر أصحاب الإمام أحمد، ج 1 ، ص 458، تحقيق: د عبد الرحمن بن سليمان العثيمين، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض – السعودية، الطبعة: الأولى1410هـ - 1990م
طبق اين روايت، به عقيده ابو الوفاء حنبلي، سؤال از مذهب قطعي است؛ از اين جهت استادش را هنگام تلقين كنار زد و خود شخصا هم مذهبش را تلقين كرد.
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 12:33 توسط میر یاسین حیدرزاده
|